وبلاگ جونموبلاگ جونم، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

خاطرات یه دخمل 13 ساله

یه شب توپ

سلام به همتون از اینجا بگم که همشو بخونین دیشب عالی .خوب و باحال و بد بود اول که افطاری خوردیم بعدش رفتیم پشت کامپیوتر و کلی اهنگ گوش دادیم دیدیم اینقد بچه ها اذیتمون میکنن که نگو بعدش دیگه گفتیم برین پشت بام خیلی حال داد  یکم اونجا بودیم و بچه هارو از بالا نگاه میکردیم که گفتیم بریم تو اتاق من درو قفل میکنیم رفتیمو بعدشم درو قفل کردیم کلیدم دست سادات بد گذاشت رو تخت رفتیم پشت لب تاپو با وب کم عکس گرفتیم در اخر که میخواستیم بیایم پایین کلی نیست و درم قفل هیچ در دیگه ای هم نیست منو اوا هی دنبال کلید میگشتیم کل تختو ریختیم پایین تختو کشیدیم این ور رو تختی رو دراوردیم حتی با اهن ربا کل فرشو گشتیم بعد همدیگه رو بغ...
28 تير 1392

یه روز خوب

سلام به همتون امروز روز خیلی خوبی بود رفتم خونه دختر داییم استخر بهاره رو اب کرده بودن منو فاطمه هم مسابقه گذاشتیم دوتا ظرف هم اندازه اوردیمو گفت باید با دهن ابشون کنیم مرحله بعدی هم با دست بود بعدش کلی اب بازی کردیم و یه یادی از گذشته ها هم کردیم                                         یه مسابقه دیگه هم این بود که من زیر اب یه چی میخوندم که اون 4 فرصت داشت که حدس بزنه و من 5-3 ازش بردم  از اونجاییی که سحر نخورده بودم کله گنجشکی گرفتم و رفتیم باهم یه دسر خوشمزه درست کردیم            &nbs...
26 تير 1392

روزای نا جالب:(

سلام.یه حسی بهم گفت برو مطلب بنویس دیروز اصلا خوش نگذشت هی سینا رو باید بگیری این کارو کنی اونکارو کنی و افطاری هم اصلا خوش نگذشت اخه هرکی با خودش بود از چه لحاظ از اینکه اون با گوشیش حرف میزنه از اونطرف یکی داره ظرف میشوره از اونطرف سینا فضولی میکنه یکی داره با کناریش حرف میزنه از اون طرف یکی میگه بزن مادرانه صدا تلوزیونم زیاد کن تلویزونم میگه من اردلان تمجیدم دیگه اینقد اعصابم خط خطی شد که رفتم بالا تو اتاقم و لامپم خاموش کردم یکم از لحاظ عصبی اروم شدم اومدم پایین بعدش رفتیم با یلدا کل اهنگ خارجیام گذاشتیم و کلی حال کردم **************************************** امروزم که رفتم کلاس زبان .معلم داغونمونم که 12 صفحه کتاب ک...
25 تير 1392

بدون عنوان

سلام به همه .امشب افطاری داریم یعنی کل خونواده ی بابامشون  یلدا هم میاد و بهتر از اون قراره چهارشنبه یا پنج شنبه اوا و سادات بیان خونمون و این یعنی ااینکه اون شب کلی حاااااااال میکنیم من برم روزه نمازتون هم قبول از بعد ماه رمضون خنده و جمله نوشته هارو ادامه میدم بای ...
24 تير 1392

امتحان!!!!!!!!!!!!!

سلام به همگی برای غیبتم شرمنده اینم از این امروزا هوای خیلی گرم جمعه یلداشون اومدن خونمون خوب بود و کمی هم بد  غروبش رفتیم پارک کلی عکس گرفتیم بعدشم اونا رفتن بردددددددددددددددددددددددن والیبال به همه مبارک شنبه گفتم باباییی منو ساعت 5 بیدار کن میرم بالا پشت بام ورزش میکنم ! بابام گفت کی نه تو؟باشه ولی عمرا پاشی ساعت 12 بالاخره تونستم با گوشی مامانم به اینترنت وصل شم تا ساعت 1 سرگرم بودم و یک خوابیدم ولی نیم ساعت نگذشته بود که سینا بی دلیل جیغ میزد و هیچی نمیگفت دیگه بابام برده بالا پشت بوم و گفتی بیا ریموت درو بزن تا بالا بره و بردش توی کوچه تا ساکت شد 2 و نیم خوابیدیم مامانم هم گفت 15 بار صدات کرد...
16 تير 1392